به گزارش «جام جم» ، متهمان این پرونده ۳ پسر به نام های علیرضا، ناصر و علیرضا ۱۷ و ۱۸ ساله هستند.آنها شنبه شب گذشته هنگام تردد با خودروی پراید در ۴۵ متری گلشهر كرج با خودروی روح الله داداشی، قوی ترین مرد ایران و سرنشین همراه وی به صورت سطحی تصادف كردند كه میان آنها مشاجره درگرفت.
در این حادثه ۳ پسر جوان با قوی ترین مرد ایران درگیر شدند و یكی از آنها به نام علیرضا با ۳ ضربه چاقو به قلب و گردن روح الله داداشی، او را مجروح كرد و همراه دوستانش متواری شد.داداشی در راه انتقال به بیمارستان از شدت جراحات درگذشت امابا تلاش ماموران، متهمان در كمتر از ۳۰ ساعت دستگیر شدند و به اتهام وارده اعتراف كردند.
خبرنگار جام جم، با عامل این جنایت گفت وگو كرده است:
(برای خواندن مصاحبه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید )
ودت را معرفی كن؟
علیرضا هستم و ۱۸ سال دارم.
میزان تحصیلات؟
تا سال سوم راهنمایی درس خواندم و به دلیل این كه علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم، درس خواندن را رها كردم و اكنون كارگری می كنم.
رابطه شما با خانواده ات چطور بود؟
بد نبود و اختلافی با هم نداشتیم.
چطور با علیرضا و ناصر ـ همدستانت ـ آشنا شده بودی؟
در بوستان نزدیك خانه مان با هم دوست شده بودیم. آنها نیز مانند من به درس خواندن و ادامه تحصیل علاقه ای نداشتند.
چرا چاقو حمل می كردی؟
یك روز برای ملاقات با دوستانم ـ ناصر و علیرضا ـ به بوستان نزدیك خانه مان رفته بودم كه مشاهده كردم مردی غریبه راه یك پسر نوجوان را سد كرده و با تهدید چاقو از وی پول زور می خواهد. ترسیدم و فرار كردم و از همان موقع برای دفاع از خود سلاح حمل می كردم.
از شب حادثه بگو؟
آن شب از برادرم خواستم تا خودروی پرایدش را به من امانت دهد تا مادر بیمار یكی از دوستانم را به بیمارستان ببرم. با این ترفند خودرو را از برادرم گرفتم و سراغ ناصر و علیرضا رفته و برای تفریح به یكی از بوستان ها رفتیم و پس از آن با خودرو در سطح شهر می گشتیم.
حادثه چگونه رخ داد؟
ساعات پایانی شب شنبه بود. در بازگشت به خانه مان در منطقه ۴۵ متری گلشهر ناخواسته آینه كناری خودرو من به یك خودروی آزرا برخورد كرد و همین موضوع باعث درگیری ما با راننده و همراه وی شد. بعد از طی مسافتی خودروی هر دویمان در خیابان پونه در همان حوالی متوقف شد.
با بالا گرفتن درگیری مان وقتی مقتول قصد نزدیك شدن به من را داشت با دیدن هیكل تنومند وی ترسیده و برای نجات جان خود و دوستانم با چاقو به او حمله كردم و سپس فرار كردیم.
خانواده ات از ماجرا خبر داشتند؟
نه، وقتی به خانه مان آمدم خواب بودند. بلافاصله لباس خون آلودم را در سطل زباله انداخته و در خیابان گذاشتم و تا صبح خوابم نمی برد و چهره مرد جوان مقابل چشمانم بود. گمان می كردم مردم او را به بیمارستان منتقل كرده و نجاتش داده اند.
روز بعد پول و لباس هایم را درون ساكی گذاشته و از خانه بیرون زدم و به مادرم گفتم به مسافرت می روم. سرگردان كوچه و خیابان ها بودم از دوستانم نیز خبری نبود. بشدت احساس ترس كرده بودم.
چطور از مرگ روح الله داداشی با خبر شدی؟
من نام مقتول را نمی دانستم و او را نمی شناختم. صبح دوشنبه وقتی سوار تاكسی شدم، از طریق رادیو شنیدم مردی كه از قوی ترین مردان ایران و جهان بوده به طرز مرموزی كشته شده است، با شنیدن این خبر بشدت شوكه شده و می ترسیدم او همان مردی باشد كه من با چاقو به او حمله كرده بودم.
بعد چه شد؟
با پیاده شدن از خودرو به سمت كیوسك روزنامه فروشی رفته و چند روزنامه خریدم و با خواندن خبر قتل و دیدن عكس مقتول دیگر مطمئن شدم او همان مردی بوده كه با وی درگیر شده بودم.چند بار با تلفن دوستانم تماس گرفتم اما پاسخی نمی دادند. با احتمال این كه آنها از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شده اند، به فرار ادامه دادم تا این كه هنگام خروج از كرج در میدان امام خمینی (ره) از سوی ماموران شناسایی و دستگیر شدم.
اكنون كه دستگیر شده ای چه احساسی داری؟
تا پیش از دستگیری عذاب وجدان داشتم و چهره مقتول یك لحظه از مقابل چشمانم دور نمی شد، اما اكنون كمی آرام تر شده و فقط منتظرم هر چه زودتر مجازات شوم. دیگر نمی خواهم زنده باشم.
من شرمنده خانواده ام هستم. با لحظه ای غفلت، كاری از من سر زد كه باعث شد جوان بی گناهی را قربانی و زندگی خود و دوستانم را نیز تباه كنم.
سابقه كیفری داری؟
نه، ندارم.
حرف آخر؟
طاقت این همه عذاب را ندارم، از مسوولان قضایی می خواهم مرا مجازات كنند، كاش چاقویی حمل نمی كردم، كاش كسی به من می گفت در زندگی سرانجام خلاف و حمل چاقو مرگ است، از همه خجالت می كشم...